گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 234 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
از آن روزی که اینترنت بنا شد
زن خونه ز مرد خود جدا شد
نه چای آماده و نه استکانی
دریغ از پختن یک لقمه نانی
سر صبحی که پی جو تا سحرگاه
موبایلش روشنه هر گاه و بی گاه
گهی اینترنت و واتس آپ و گه چت
پیامک میزنه این خط به اون خط
خیالش نی بچهش داره میمیره
خوراکش خورده یا اینکه نخورده
خیالش نی که مردش خسته و زار
میاد خونه شبانگاهان سر کار
سرش توی موبایلش هی میخنده
پیامک میزنه خالی میبنده
بجای همدمی با مرد خونه
موبایلا روز و شب همدمشونه
الهی این موبایلا را تو بشکن
دل بیچارهی مردا رو نشکن
قدیما مرد و زن همراه و همدل
حالا همدم شده خط ایرانسل
الهی کابل اینترنت جدا شه
موبایلا از دست زنها رها شه
از آن روزی که این تانگو بنا شد
زن خونه ز مرد خود جدا شد
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 415 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفته بودم که تو را میخـواهــم
آری، آری، به خـدا میخواهــم
عاشقم، جرم من این است فـقط
ذرهای مهـر و وفــا مـیخـواهـم
آن قدَر خوشگل و خوش اطواری
که یکی نه، دو سه تا میخواهم!
چشــم نامحرم اگــر دید تو را
چشمش از کاسه جدا میخواهــم
کاش یــک ذره تـپلتـر بــودی
تا بگویم که چرا مـیخواهــم
بنده از جنـس بـشر بـــیزارم
بلکه یک مرغ دو پا میخواهم
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
شعر طنز ,
تو را میخواهم ,
عاشقم ,
مهر و وفا ,
زیباترین شعرهای طنز ,
نامحرم ,
تپل ,
جنس بشر ,
مرغ دو پا ,
,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 241 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت به من
مجرد؛ بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهراً عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیهای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
شعر طنز ,
بی زنی ,
زن ندارم ,
زن ,
نیکول کیدمن ,
تجرد ,
ستارالعیوب ,
آژانس ملکی ,
مسکن ,
زیبا ,
سیمین ,
همسایه ,
مجرد ,
,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 376 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خری با صاحب خود گفت در راه
که ای بی رحم بی انصاف بد خواه
مرا تا چند زیر بار داری؟
مرا تا چند با جان کار داری
خدا مرگت دهد تا شاد گردم
ز بند محنتت آزاد گردم
جوابش داد: کای حیوان دربند!
چرا از مرگ من هستی تو خرسند؟
علاجی کن که دیگر خر نباشی
کشیدن بار را در خور نباشی
و گر نه تا تو خر هستی، بناچار
چه من چه دیگری از تو کشد کار
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 436 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شعر طنز از ابوالقاسم حالت در وصف رشوه
رشوتا ذکر تو گویم که بهین عقدهگشایی
هیچ جایی تو نداری، ولی اندر همه جایی
نیستی خیر، ولی خیرصفت منجی خلقی
نیستی خضر، ولی خضرصفت راهنمایی
تو به ظاهر همه بیمی و به باطن چو امیدی
تو به صورت همه خوفی و به معنی چو رجایی
تویی آن رستم دستان که همه زور و نفوذی
تویی آن حاتم طایی که همه جود و سخایی
شهدی و زهر شوی گر اثر خویش نبخشی
زهری و شهد شوی گر هنر خود بنمایی
لب و دندان دعاگو همه تحسین تو گوید
مگر از قید فلاکت بودش روی رهایی
برچسبها:
شعر ,
طنز ,
ابوالقاسم حالت ,
رشوه ,
لب ,
دندان ,
رستم ,
خضر ,
دعا ,
خیر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 355 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شعر طنز مهمان
کردهای میزبان ِ مهمانیم
که مراجان زدستش آزردهست
زاشتها، گرچه سنگ خاره بود
تا نگه میکنی فروبردهست
وای من کز نهیب معده او
هرکه بینی فغان برآوردهست
الغرض، رحم کن که مدانم
تا توآگه شوی مراخوردهست
صبور کاشانی
برچسبها:
شعر طنز ,
مهمان ,
صبور کاشانی ,
اشتها ,
معده ,
سنگ ,
رحم ,
میزبان ,
سنگ خاره ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 326 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شیخم به طنز گفت حرام است مینخور
گفتم به چشم، گوش به هر خر نمیکنم
حافظ
درخانهی من ز نیک و بد چیزی نیست
جز بنگی وپارهای نمد چیزی نیست
از هرچه پزند نیست غیر از سودا
وز هرچه خورند جز لگدی چیزی نیست
«عبید زاکانی »
برچسبها:
شعر طنز ,
حافظ ,
عبید زاکانی ,
می ,
حرام ,
خر ,
چشم ,
گوش ,
خانه ,
نیک و بد ,
نمد ,
سودا ,
لگد ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 10 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 218 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گشته اسباب غرور و دلخوشی
یک زن لاغر سیاه و کشمشی
با قدی چون نردبانی بر چنار
کی توانم راه رفتن در کنار
دستها چون بیل و ناخن دسته بیل
در تنم خنجر کند چون سیخ و میل
موی سر کم پشت و صورت پر ز مو
ماه پر لک گشته این سیمینه رو
چون ببینی خنده هایش پر کشی
یک به یک دندان زرد و سیم کشی
با دماغی تیز و باریک و بلند
چهرهاش کرده فریبا و لوند
چشم و ابرو در هم و مخموره حال
ریز چون بادام خشک و زرد کال
کی زبان آید به کامش در سکوت
میزند مغزم دگر زنگی و سوت
مادری دارد چو رستم پهلوان
نعرهاش لرزد تن شیر ژیان
هفتهای ده شب بیاید خواهرش
پر کند از مرغ و ماهی هیکلش
گشتهام پیر و زمین گیر و علیل
هست تیره روزگار زن ذلیل
برچسبها:
شعر طنز ,
زن ذلیل ,
زن لاغر ,
سیاهه ,
کشمش ,
بیل ,
دسته بیل ,
خنجر ,
دماغ ,
چشم و ابرو ,
بادام خشک ,
فریبا ,
لوند ,
مخمور ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 10 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 247 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
عید میآید و اجناس گران خواهد شد
قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس
باز سرویسگر فک و دهان خواهد شد
همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد
و سرا پای وجودم نگران خواهد شد
میزنم ساز مخالف دو سه روزی اما
عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 10 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 264 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چه کم طالع بدی که مادرت مرد
تو را دادند به دایه ، دایه هم مرد
تو را دادند ز شیر بز قناعت
ز اقبالت بز و بزغاله هم مرد!
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 10 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 355 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شعر طنز خر عاشق
خری آمد به سـوی مـادر خویـش بگفـت مـادر چـرا رنـجـمدهـی بیـش
بـرو امشب بـرایـم خـواستگـاری اگـر تــو بــچـهات را دوســـتداری
خـر مــادر بگفتـا ای پسـر جـان تـو را مــن دوسـتدارم بهتـر از جان
ز بین این همه خـرهای خوشگل یکی را کن نشان چون نیست مشـگل
خـرک از شـادمـانـی جفتکـی زد کـمـی عــرعــر نـمـود و پشتـکـی زد
بگفت مــادر بـه قـربـان نگاهـت بـه قــربــان دو چـشـمــان سیـاهـت
خـر همسایـه را عاشـق شـدم من بــه زیـبــایــی نـبـاشــد مـثـل او زن
بـگفت مادر بـرو پالان به تن کن بــرو اکـنـون بـزرگـان را خـبـر کـن
بــه آداب و رســـومـات زمـانــه شـدنـد داخــل بـه رســم عـاقــلانــه
دو تـا پـالان خریدند پـای عقدش بـه افـســار طـــلا بــا پــول نـقــدش
خریـداری نـمودنـد یک طـویـلـه همـانطـوری که رسـم است در قبیـله
خـران عـرعـرکنان شـادی نمودند به یـونجـه کـام خود شیـریـن نمـودنـد
بـه امـیـد خــوشـی و شــادمانـــی بـــرای ایــن دو خـــر در زنـدگـانـــی
برچسبها:
شعر طنز ,
خر عاشق ,
خواستگاری ,
الاغ ,
رسم ,
عقد ,
پالان ,
یونجه ,
طلا ,
طویله ,
افسار ,
آداب ,
مادر ,
خوشگل ,
همسایه ,
عرعر ,
بزرگان ,
پول ,
نقد ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 10 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 261 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من ماندهام اینجا که حلال است، حرام است؟
***
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گریار پسندید ترا کار تمام است
***
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
***
شد قافیه تکرار ولی مسئلهی نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
***
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه ما در لب بام است
***
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
این جا است که مفهوم قعود تو قیام است
***
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است
***
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است
ناصر فیض
برچسبها:
ناصر فیض ,
شعر طنز ,
گل در بر و می در کف ,
معشوق ,
حلال ,
حرام ,
اسلام ,
نظام ,
مجلس ,
قعود ,
قیام ,
طبیب ,
ماه ,
مهتاب ,
قافله ,
فتوا ,
مذهب ,
باده ,
قافیه ,
شاعر ,
لب ,
بام ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
|
|
|